عسلعسل، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

عسل

عسل یا کوزت بینوایان

نمیدونم چی شده که عسل جونم علاقه ی عجیبی به لباس شستن پیدا کرده تازه  اونم با دست!!!! دیروز یکی از بلوزاشو آورد گفت مامان کثیف شده منم گفتم باشه عسلم بذار تو لباسشویی بعدا بابا میشوره اما گفت نه مامامن میخوام خودم برم بشورم منم گفتم باشه بعد دیدم که رفت توی روشویی حمام و مایع ریخت و شست خیلی هم عالی شست تمیز تمیز شد فقط بوی مایع میداد منم به روی خودم نیاورردم خلاصه الان که چکش کردم هم خشک شده و هم عجیب تمیز شده منم با خوشحالی صداش زدم و نشونش دادم اونم سریع التماس کرد که یه لباس از مامان بشورم منم روسری بهش دادم که بشوره الان داره میشوره میخواد یه بلوز از باباش هم بشوره خلاصه اینکه با این قد و شمایل وقتی داره لباس میشوره منو یاد...
28 تير 1390

اهواز

اهواز مثل همیشه زیبا بود کارونش با آدم حرف میزنه عسل هم که دیگه به لطف شوهر خاله ی گلش از خجالت  پارک های اهواز در اومد خلاصه کلی آتیش سوزوند هیچ وقت عسل رو به این خوشحالی ندیده بودم چون از یه طرف عسلم بزرگ شده و  از طرف دیگه دختر خاله و پسر های خالش زیادی هواشو داشتن خلاصه ایده آل ایده آل بود از طرف محل کار همسرخواهرم به یه جشن دعوت شدیم که برای عسل تجربه ی جدیدی بود خوب وقتی خاله و شوهر خاله ی بینظیر داشته باشی همین میشه دیگه تازه بچه های خاله هم که با ادب و مهربون و دوست داشتنی
26 تير 1390

کوتاهی مو اهواز

موهای عسل جونو کوتاه کردم یه عالمه غصه خورد ولی چاره ای نداشتم آخه خودم جلوی موهاشو فاجعه کوتاه کرده بودم(خودش ازم خواست که کوتاه کنم چون میومد تو چشماش) عکس زیر داخل آرایشگاه بعد از کوتاه کردن موهاشه بچم داشت از غصه می ترکید الهی مامان بی هنرش فداش بشه خداروشکر که به توصیه ی شما گوش کردم و کچلش نکردم و الا بچم دق میکرد   ...
26 تير 1390

برگشت

سلاااااام ما برگشتیم جای همه ی دوستان خالی بود فوق االعاده بود پرواز برگشت تاخیر داشت و ما ساعت 4   صبح رسیدیم خونه الان هم خیلی خسته ام پس بعدا از کارهای عسل جون می نویسم                                                             شاد باشید
26 تير 1390

مسافرت

         تفریییییییییح                   سفر            تفریییییییییح من و عسل جونم امروز میریم به یه مسافرت یک هفته ای به سرزمین کارون ، جایی که من عاشقشم انشاا.. بعد از برگشتنم از کارهای عسل جون در سفر می نویسم.              ...
18 تير 1390

بازی کامپیوتری

من کلا دوست ندارم عسل عادت به بازی کامپیوتری بکنه چون نمی خوام وقتش رو صرف این بازی ها که اکثرا هم خشن هستن بکنه برای همین هم با این بازی ها آشناش نکردم حتی بازی های داخل گوشی های موبایل خودم و همسرم رو پاک کردم تا عسل این بازی ها را هم نکنه اما حالا که بزرگتر شده متوجه این مسئله شده که دوستاش گوشی مامان و باباشونو می گیرن و بازی میکنن از من که پرسید منم گفتم گوشی های ما اصلابازی نداشت! قبل از عید 90 رفتیم خونه ی دوست خوبم سیمین بچه های سیمین جون بازی رایانه ای می کردن عسل متعجب شده بود و خیلی خوشش اومد تا اومدیم خونه گفت مامان منم میخوام با کامپیوتر بازی کنم منم گفتم عسلم کامپیوتر ما از این بازی ها نداره طفلکی عسل باورکرد منم بلافاصله ر...
13 تير 1390

عکس تولد

امروز یکی از دوستای خوبم(مامان ملیکا جون) چندتا عکس از تولد عسلمو بهم داد منم 2 تا از عکسارو انتخاب کردم و اینجا میذارم                                                حمیدرضا و ملیکا و عسل ملیکا و عسل و لیلی ...
6 تير 1390

کاش

   در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش که وقتی او را به هوا می اندازی ، می خندد ،  چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت. ...
4 تير 1390

bye aabele

سلااااام خداروشکر که این آبله مرغون بدجنس و زشت دیگه داره میره امروز روز هشتم از دوره ی آبله مرغون عسل جونمه و حالش خیلی خیلی بهتره از نظرات شما دوستان خوبم استفاده کردم روزی دو بار عسل رو بردم حمام خودش که میگفت آب بازی به هر حال به خیر داره میگذره سه شب اول من تا صبح کامل کامل بیدار موندم و برای اینکه خوابم نبره میرفتم چت کلی دوست جدید هم پیدا کردم بازم ممنون از نظرات دلگرم کننده و راهنمایی های شما مامان بابا های نی نی وبلاگی من و عسل همه ی شما رو دوست داریم عسل تا بیدار میشد میگفت مامان برام چی نوشتن هنوز نگرانم هستن؟ و وقتی نظرات رو می خوندم  کلی خوشحالش میکرد البته هنوز دونه ها نرفتن ولی خوب دیگه باید برن انشاا...   ...
1 تير 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عسل می باشد